بعضی وقتا تو زندگی یه چیزایی میبینی که دلت میخواد از ته دل بخندی.
یه اتفایی می افته که دوست داری با تمام وجود گریه کنی.
امروز تو شلوغ پلوغی اسباب کشی وسایلی پیدا کردم که یه حس عجیبی بهم دادند.
امروز...امروز برای اولین بار دلم خواست دوباره کودک شوم!
انشا سال دوم ابتدایی:
اولین کتاب زبانم:
لباسی که احتمالا آخر و عاقبتش شیشه پاک کنی است:
یادگاری یک یار قدیمی:
چند سال است که دنبال این کودک،درون خودم میگردم.اما چندان موفق نبوده ام:
p.s: Have you seen my Childhood
I'm searching for the world that I come from
Cause I've been looking around
In the lost and found of my heart
No one understands me
They view it as such strange eccentricities
Cause I keep kidding around
Like a child, but pardon me
Michael Jackson-childhood
وای تارا!تارا!تارا!
چه انشای بامصمایی نوشته بودی!یعنی وقتی می خواندیش حس می کردی نویسنده یک فرشته ی بی بال تشریف دارند و دانای کل هستند!
باباااا!ایولا!!!
اولش شک داشتم بزارم یا نه گفتم ریا میشه!
ولی حال کردی اعتماد به نفسو؟
نه حال کردی؟
یعنی استیو جابز انقدر اعتماد به نفس نداشت که من داشتم
یاد کتاب زبانمون بخیر...یعنی چه حالی می کردیما! 4 تا شکل بود، 2 تا کلمه!!
الان که...
معلم ما بابایی بود،فکر کن...از همون روز اول من رو از هر چی کلاس زبانِ متنفر کرد...معلم شما کی بود؟
هئئئییییی!
واقعا چه کتاب باحالی بود
معلم ما کشاورز بود!
یعنی از ابهت این من تا 7 روز نمیتونستم حرف بزنم!
آخی...چه لباسی خنکی!!!حال میده برای تابستونا!
البته من که مامانم همه ی لباسا و کتابا و یادگاری ها رو برام نگه داشته زیاد ذوق نمی کنم
مامان من اصولا هر چیزی که به من مربوط میشه رو دور میندازه تا هیچ نشونی از کودکی پر اعتماد به نفس من نمونه!
البته این نامه رو از وسایل مامانم پیدا کردم نمیدونم برا چی نگه داشته بودش فکر کنم گذاشته بود یه دو سال دیگه حق السکوت بگیره!!
چه یادگاری قشنگی!
اصن معلومه دهنده ی کارت یه آدم فوق متشخص و فوق هنرمند بوده
(جرئت داری بگو نه)
آره!
یادش بخیر از درسا گرفته یودمش!
خوبه که این قدر به درسا علاقه داری!
بروووو!تو کودک درونت هنوز انقدر بهت نزدیک هست که در نظر اول رفتار بجه گانه ات به چشم بیاد
دیروز آبرووووووو برای من نذاشتی با اون جبغ جییییییغات وسط خیابون.
خیلی ممنون از این همه محبت
من بچه ام؟
در مورد دیروز حرف نزن که هروقت بهش فکر میکنم قلبم تند تند میزنه نزدیک بود جون چهار نفرو بگیری
یگانه
چقدر شلوغ می کنی تو اخه
وای من عاشق شیطنتاتونم بخدا
خیلی ذوق میکنم وقتی یگانه رو می بینم اینطور
پر شر و شور و شیطون
داره کامنت میذاره
حالا چرا جیغ میکشید ؟ به قیافۀ نازش نمیاد اینقدر شیطون باشه این تاراخانومِ دوست داشتنی
وای آره انقدر شلوغ میکنه بعد از جواب دادن به نظرا سرم درد میگیره!!
خیلی پر شور و شیطونه.فقط دیروز نزدیک بود دیروز با همین شیطنت چهار نفرو روانه ی قبرستون کنه!
من با مقدار کمتری شیطنت هم مشکل ندارم!!
واقعا من دوست داشتنیم؟
کاش یکی اینو به انان بگه که دیروز داشت منه دوست داشتنی رو میکشت!
و اما بعد
همۀ تجدید خاطره ها به کنار تارا
نذار اون لباست خراب شه
وقتی یادگاری بدی به دخترت (در آینده ای نچندان دورِنزدیک) خیلی خیلی براش آرامش میاره
برای خودتم کلی خاطره میشه
نمیدونم چرا اما اعصابم خورد میشه وقتی به این خاطرات نگاه میکنم.
دیروز خیلی جلو خودمو گرفتم تا پارشون نکنم.
آخرش هم تصمیم گرفتم بزارم تو وبلاگم تا اگه خواستم چنین کار احمقانه ای کنم لااقل عکساش بمونه.
وای یادم رفت بگم
یعنی اینو میگم و دیگه میرم
تارای عزیز،یگانه خانومِ گل
با هردوتونم
نذارین به هیچ وجه تحت هیچ شرایطی در هیچ دوره ای از زندگیتون این دوستی تون بهم بخوره
همیشۀ همیشه برای هم بمونین
این دوستی نزدیک بود زیر ماشین له شه از دست این انان جان!
هیچی بابا!!
می خواستیم از خیابون رد بشیم هی من میومدم برم،هی تارا منو می کشید عقب...آخرش خسته شدم در یک حرکت ناگهانی دستشو کشیدم وسط خیابون و رد شدیم...یعنی خانوم تا یه ربع داشت جیغ جیغ می کرد که چی؟داشتی ما رو به کشتن میدادی! به جای تشکرشه!والا!
نگو انان.
این شاهکاراتو نگو.
من نمیدونم کی به تو رد شدن از خیابونو یاد داده؟
یعنی من موقع د شدن از خیابون باید سه متر از تو فاصله داشته باشم
یه خواهش دیگه هم دارم اینه که هیچوقت با پسته از خیابون رد نشو
من برای رد شدن همراه دوستم از خیابون یه قانون گذاشتم
انان خانوم و تارا جان
اونم اینه که جدا جدا رد شیم
یعنی من به اینکه یکی همراهمه نگاه نکنم
اون برا خودش رد شه
منم برا خودم رد شم
یعنی هر کس مسئولیت خودش رو به عهده بگیره
ولی اینکه با نیا از خیابون رد نشه رو خوب اومدی
کلی خندیدم تارا
بله اگه یکی اینو به انان میگفت عالی بود
ولی من یه انان که بیشتر ندارم میترسم یهو خدای نکرده بره زیر ماشین و ...
بجه پروووو!
انان تو با کی هستی؟
یگـــــــــــانه جان
یگانه جااااااانننن؟
کاش از ته ته دلت دعا کنی این آرزویی که الان دارم برآورده بشه
آخه باید دعا کنم آرزوی کی برآورده شه؟
عمه جونت!
خب کی به غیر از من می تونه اون کامنتت رو گذاشته باشه?
پس چرا IPت عوض شده بود؟
عجی دردیهههههههههههههه!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اینکه غیبتای کلاس زبانت تکمیل باشه
واقعا من دو هفته است دارم این دردو میکشم.
منظورم عجب بود
بللللههه.
متوجه شدیم!
چرا پست جدید نمیذاری تارا
چشم پستم میزاریم.
تموم کردی بالاخره عربیتو؟
انان امتحانا تموم شده لطفا دیگه اسم این درس مزخرف رو جلوی من نیار.:)))))