چقدر سخته تمام آرزوهایی که در یه هفته با کلی ذوق برای خودت گلچین کردی،
تمام فکر هایی که در تمام لحظات،دقیقه ها،ساعت ها،و حتی کلاس ها مغزت رو فرا میگرفت
تمام اشخاصی که با یادشون شب ها خوابت میبرد،
همه و همه در عرض یک دقیقه از بین برن.
و تو فکر کنی که چقدر تنهایی...
و فکر کنی که دیگر خانواده ای کنارت نیست که به وجود آنها افتخار کنی.
و اینکه تمام حرف هایی که با احساس به تو زده میشد،همه از یک جنس بود:
دروغ.
و حالا تو بمانی و حسرت روزهایی از دست رفته و عمری تلف شده.
و دیگر شب ها با ذهنی خالی به خواب بروی.
و تنها به یک چیز فکر کنی:
من چقدر تنهایم...
پ.ن:تا امروز صبح به این فکر میکردم که چقدرخوشبختم،اما حالا حتی از زندگی کردن هم بیزارم.
پ.ن2:خیلی ساده بودم...
p.s:'cause when you're fifteen,somebody tells you they love you
آخ...هئی!
هئی!
پ.ن:من فقط مدیر بلاگ اسکایو ببینم!
آخه مرد حسابی شکلکارو چرا برداشتی؟
وایستا ببینم
من مگه اینجا برگ لبواَم که از زندگیت بیزار شدی؟
نه عزیزم شما برگ "لبو" نیستی فقط بعضیا زیادی نامردن.
وای خدا ! شما دوتا دخترا چقدر شبیه همین !!!! چی شده یعنی الان ؟
دخترا ی نوجوون اصولا همش مورد ظلم واقع میشن!
یه مسافرت با هواپیما لغو شد!!
این واسه من یعنی مرگ!
کجایی تارا؟
چرا جواب کامنتات رو نمیدی؟
چرا حس می کنم دوری!؟!؟!
منننننننن ااااییینننججاممممممم در گوشه ی قلب تو!
متاسفانه شدت ضربه خیلی زیاد بودم دارم زیر بارش له میشم وقت جواب دادن کامنت ندارم!!
بله چون نو که بیا به بازار کهنه میشه دل آزار!(منظور گلکسی جدید است!)
یعنی الان اگه جلوم بودی می دونستم باهات چیکار کنم
اینم عنوان تو واسه پستت گذاشتی؟
ت ن ه ا ی ی ؟
خیلی ممنون دیگه...
نه نه نه نه اشتباه نکن!
عنوان پستی که گذاشتم "تنهایی" بود نه "ت ن ه ا ی ی".
خواهش میکنم عسیسم...
تارا تو واقعا یه تختت کمه
کمال همنشینه!!