سنجاقک افطار





                                           توضیح عکس دوم:ای میله ی آبی رنگ که مشاهده میکنید 

                                            پای بنده است که چند دیققه ای میزبان این سنجاقک بود!



سنجاقک کوچولو نترس!

میدانم همه با دیدنت جیغ کشیدند.

اما مطمئنم دنبالت میدویدن تا بغلت کنند

اگر میدانستند

 چقدر مهربانی...!

پ.ن:ببخشید دیگه موبایلم بیشتر از این کیفیت در توانش نبود!

پ.ن2:به دیزی علاقه مند شدم!

پ.ن3:هر قالبی میزارم رو وبم خراب میشه واسه همین به قالب های خود بلاگ اسکای اکتفا کردم.

پ.ن4:احساس آزادی میکنم.خـــــــــــدا جــــــــــــون عاشـــــــقتـــــــــــــمم!

پ.ن5:داستان انسانیت(بسیار زیبا)

نظرات 4 + ارسال نظر
Lidoma چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:44 ب.ظ http://lidomadl.com

سلام دوست من.وب زیبایی داری.اگه وقت کردی به وب منم سر بزن و نظرتو مطرح کن.

ویروس پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:17 ق.ظ http://DataBus.BlogSky.com

- چون مرز نداشتی -
زنی جوان نزد شیوانا آمد و گفت که بعد از ازدواج مجبور به زندگی مشترک با خانواده شوهرش شده است و آنها بیش از حد در زندگی او و همسرش دخالت می کنند. شیوانا پرسید: آیا تا به حال به سراغ صندوقچه شخصی که تو از خانه پدری آورده ای رفته اند؟ زن جوان با نعجب گفت: البته که نه! همه حتی همسرم می دانند که آن صندوقچه متعلق به شخص من است و هر کسی که به آن نزدیک شود با بدترین واکنش ممکن از سوی من رو به رو می شود. هیچ یک از اعضای خانواده همسرم حتی جرات لمس این صندوقچه را هم ندارند!
شیوانا تبسمی کرد و گفت: خوب! این تقصیر خودت است که مرز تعریفی خودت را فقط به دیوارهای صندوقچه ات محدود کرده ای!
تو اگر این مرز را تا دیوارهای اتاق شخصی ات گسترش دهی دیگر هیچ کس جرات نزدیک شدن به اتاقت را نخواهد داشت. شاید دلیل این که دیگران خود را در ورود و دخالت به حریم تو محق می دانند این باشد که تو مرزهای حریم خود را مشخص و واضح برایشان تعریف نکرده ای.
- داستان های شیوانا -

آیلـــا چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:12 ب.ظ http://crazy-quirky.mihanblog.com/

تو نترسیدی؟؟
من بودم درجا سکته میکردم!

نه بابا دیگران داشتن سکته میکردن من خیلی شجاع باهاش دوست شدم!

آیلـــا چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:13 ب.ظ http://crazy-quirky.mihanblog.com/

پس هنوزم خونتون خونه حشراته...!

خونه ی ما نبود که عزیزم!
افطاری توی طبیعت بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد