یک پست "خز"!


چند وقتی است خسته شدم.

از طرز فکر "باکلاس"دیگران.

از لباس پوشیدن های"آمریکایی"اطرافیان.

از مدل خندیدن های"آنجلینا جولی" دوستان.

از شما چه پنهان چند وقتی است هوس "خز بودن" به من دست داده...!

هیاهویـــــِ دلنشینــــــِ بودنــــــــ



توضیح عکس:بار دیگر شهری که دوست میداشتم*!

(کرمانشاه،طاق بستان،نوروز 92،شاهکار تارا ر.!)



-تارا؟

-تارا بیدار نمیشی؟

-تـــــــــارا؟

-تارا اگه بیدار نشی ما ناهارمون رو میخوریم،یه چرت میزنیم و بعد قهر میکنیم برمیگردیم کرمانشاها!!!

-تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااا؟


پی تارا نوشت:این شلوغی و هیاهو را دوست دارم.هیاهویــِ دلنشینـِ بودن را*!

پی دختر عمه نوشت:این روزها به کسی وابسته شده ام که نمیدانم روزهای نبودنش را چگونه باید سر کنم.

پی دوست نوشت:زنگ که میزنی دلم میلرزد.دیگر طاقت شنیدن صدایت از راه دور را ندارم گلـِ مریمـِ من!

پی دختر نوشت:دختر بدی شده ام برای مادری که حالا فهمیدم از خودم با من مهربان تر است.

پی نوه نوشت:میگویی کمرت درد میکند و نمیدانی که با این حرفت قدرت تنفس کردن را از من میگیری!

پی آهنگ نوشت:آهنگی که مونس شب هایم شده.


*:عنوان کتاب نادر ابراهیمی.

*:متنی که از وبلاگ عمه ام برداشته ام!





صدای شب زنده داران!


اینجا قزوین است 

ساعت 4 صبح

صدای شب زنده داران!


پ.ن:من باید یه سه ساعت دیگه پاشم برم کلاس!

       دعا کنین برام!!!