school


امروز وقتی برای آخرین بار به عنوان یه اول دبیرستانی به مدرسه ام نگاه کردم،احساس کردم...

احساس کردم دیگه نمیخوام یه بار دیگه هم ببینمش!!

داشتم به سمت سرویسم میرفتم که شنیدم یکی صدام میزنه.

برگشتم دیدم ناظممونه:

تارا،برو خانوم مقامی(مدیرمون)با بچه های اول کار داره.

با بدبختی،دوباره راهی مدرسه شدم و وقتی وارد شدم همه ی سرها چرخید سمت من و من بدون جلب توجه! به سمت آخرین نیمکت رفتم.

مدیرممون شروع کرد:

بله،حالا که همه هستید میخوام مطلبی رو بگم.شما به مدت یک ماه تعطیل هستید...

از آخر کلاس فریاد زدم:

نه، فکر کنم یه اشتباه لپی پیش اومد ما به مدت سه ماه تعطیل هستیم.

مدیرممون هم با فریادی که اصلا لازم نبود جواب داد:

تارا جان!گوش بده.و ادامه داد:

بله همینطور که داشتم میگفتم شما تا اویل تیر تعطیل هستید و بعد از اون باید به کلاس های تابستونی بیاید و یه نکته مهم اینه که باید اجازه ی والدین رو هم کتبا داشته باشیم.

و بعد شروع کرد به حرفایی که من یه کلمه هم نفهمیدم چون داشتم به اولین بحث فکر میکردم:

کلاس تابستونی!من واسه تابستونم کلی برنامه دارم علاف که نیستم بیام اینجا...

بعد از جلسه پیش مدیرمون رفتم و گفتم:

خانوم مقامی من خیلی دوست داشتم این کلاسارو بیام ولی متاسفانه باید برم تهران و سه ماه تابستونو...

مدیرممون پرید وسط حرفم:

نمیدونم درباره ی چی حرف میزنی،پدر توقبل از عید تو رو ثبت نام کرده بود!!

پ.ن:خدایا چی میشد من در جریان یک درصد،فقط یک درصد،از برنامه های خودم بودم؟!

P.S:'Cause I'm too cool for school

Too cool
Too cool for school
Too cool
Too cool for school
Well school's for fools Hey
I don't want to hear about it
I don't want to read about it
I don't ever want to think about it!
Roxx Gang - Too Cool For School

زیباترین دوران زندگیم

بعضی وقتا تو زندگی یه چیزایی میبینی که دلت میخواد از ته دل بخندی.

یه اتفایی می افته که دوست داری با تمام وجود گریه کنی.

امروز تو شلوغ پلوغی اسباب کشی وسایلی پیدا کردم که یه حس عجیبی بهم دادند.

امروز...امروز برای اولین بار دلم خواست دوباره کودک شوم!



انشا سال دوم ابتدایی:



اولین کتاب زبانم:



لباسی که احتمالا آخر و عاقبتش شیشه پاک کنی است:



یادگاری یک یار قدیمی:



چند سال است که دنبال این کودک،درون خودم میگردم.اما چندان موفق نبوده ام:



p.s: Have you seen my Childhood

I'm searching for the world that I come from

Cause I've been looking around

In the lost and found of my heart

No one understands me

They view it as such strange eccentricities

Cause I keep kidding around

Like a child, but pardon me

Michael Jackson-childhood

شروع...

شروع ها،زیباترین لحظات زندگی اند.

مثل تولد،شروع زندگی.

دوستی،شروع یگانگی

و مرگ،شروع عبور از ماوراء.

شروع این وبلاگ برای من،ثمره ی هم حسی با یگانه دوست دوران کودکی ام است.

این اولین نوشته ام را به او تقدیم میکنم به خاطر همه مهربانی هایش...