-
یک پست "خز"!
جمعه 10 آبانماه سال 1392 14:00
چند وقتی است خسته شدم. از طرز فکر "باکلاس"دیگران. از لباس پوشیدن های"آمریکایی"اطرافیان. از مدل خندیدن های"آنجلینا جولی" دوستان. از شما چه پنهان چند وقتی است هوس "خز بودن" به من دست داده...!
-
مدرسه2
شنبه 13 مهرماه سال 1392 18:38
زنگ اول:ریاضی _خب داشتم میگفتم که شما چون رشتتون ریاضیه باید... تارا؟داری چی کار میکنی؟چرا هی اون خط کشو توی دستت تکون میدی؟گوش کن دیگه. _ببخشید. _خب کجا بودم؟آها اونجا بودم که... ای وای الان میام اون خط کشو از وسط نصف میکنما! بده به من خط کشو. _نـــــــه!باور کنید با خط کش کاری ندارم با پشتش کار دارم. _فرقـی...
-
نا امید
جمعه 12 مهرماه سال 1392 23:24
من میترسم از فردایی که هیچ امیدی به آن ندارم...
-
گل مریم
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1392 03:59
به عقب که برمیگردم،حسودی ام میشود.به خودم،به خود قدیمی ام. به گذشته حسودی ام میشود. به زمانی که جواب محبت،محبت بود. به زمانی که دنیای کوچک من شیرین تر بود. زمانی که من و تو پشت نیمکت سوم سمت راست کلاس با هم بودیم. زمانی که کمکم میکردی تا تنها نباشم. و بودی تا من هم به بودن خودم افتخار کنم. امروز اما همه چیز تغییر...
-
pretending it's OK
جمعه 22 شهریورماه سال 1392 09:00
_دوسِت دارم. _میدونم. _شبا قبل از خواب همیشه به تو فکر میکنم. _میدونم. _کل سال به امروز فکر میکنم که بهترین روز رو واست بسازم. _میدونم. _نمیدونی.اگه میدونستی انقدر سرد نبودی. _من سرد نیستم. _هستی.چی شده؟با من حرف بزن. _میدونی؟خستم.خیلی هم خسته ام.آرزومه که خودم بشم اما نمیشه.هرچه قدر بیشتر سعی میکنم بیشتر از خودم دور...
-
بیمارستان ولایت
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 20:38
دیروز توفیقی ایجاد شد که با خانواده به بررسی وضعیت بهداشت استان قزوین بپردازیم.قضیه از این قرار بود: ساعت 9 شب احساس سردرد خفیفی را در ناحیه راست سر خود احساس کردم. توجه ای نکردم چون این سردرد ها برای من کاملا طبیعی ایست. خلاصه ساعت 1 شب قصد خوابیدن کردم و زمانی که به رختخواب رفتم احساس کردم که سردردم شدیدتر شده است....
-
پدرانه
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 08:00
لحظه ای را بدون حضور تو نمیخواهم. همیشه کنارم بمان. پ.ن: تولدت مبارک پدرم! پ.ن2:بازدیدها:999 ! الان خودم میرم 1000تاش میکنم!
-
هیاهویـــــِ دلنشینــــــِ بودنــــــــ
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 05:23
توضیح عکس : بار دیگر شهری که دوست میداشتم * ! ( کرمانشاه ، طاق بستان ، نوروز 92 ، شاهکار تارا ر. !) -تارا؟ -تارا بیدار نمیشی؟ -تـــــــــارا؟ -تارا اگه بیدار نشی ما ناهارمون رو میخوریم،یه چرت میزنیم و بعد قهر میکنیم برمیگردیم کرمانشاها!!!...
-
مدرسه:((
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 01:31
فیزیک ریاضی شیمی جواب امتحانات به نظرتون مدیر ما به روح اعتقاد داره؟؟!!
-
نمان...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 01:46
خوب نباش من خیلی وقت است که عادت به خوب بودن دیگران ندارم مرا "شما" خطاب کن من خیلی وقت است که "تو"خطاب نشده ام با احساساتم بازی کن من خیلی وقت است که این بازی را باخته ام سرم داد بکش خیلی وقت است که من بوم نقاشی شده ام مرا تحقیر کن من چیز برای از دست دادن ندارم نمان که من خیلی وقت است عادت به...
-
صدای شب زنده داران!
دوشنبه 21 مردادماه سال 1392 04:14
اینجا قزوین است ساعت 4 صبح صدای شب زنده داران! پ.ن:من باید یه سه ساعت دیگه پاشم برم کلاس! دعا کنین برام!!!
-
iphone 5
شنبه 19 مردادماه سال 1392 00:34
-
شهربازی
شنبه 19 مردادماه سال 1392 00:27
خدایا ممنون که هستی چه در خوشی ها و چه در ناراحتی ها... ***** هیچگاه تنهایم نگذار.
-
به سبک مادرانه
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 02:04
گاهی وقتا آدم دوست داره یه "محمدجوادی"باشه تا همیشه اشتباهاشو ماستمالی کنه. بعضی وقتا آدم از ته دل آرزو میکنه یه "مریم"نامی باشه تا باهاش دردودل کنه. خیلی وقتا آدم دوست داره "رها"باشه تا اشتباه کنه و "اردلانی"باشه تا دنبالش بیادو التماس کنه. آدمه دیگه! فکر میکنه ای کاش میشد...
-
من قول میدهم!
یکشنبه 13 مردادماه سال 1392 00:06
-
سنجاقک افطار
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 23:32
توضیح عکس دوم:ای میله ی آبی رنگ که مشاهده میکنید پای بنده است که چند دیققه ای میزبان این سنجاقک بود! سنجاقک کوچولو نترس! میدانم همه با دیدنت جیغ کشیدند. اما مطمئنم دنبالت میدویدن تا بغلت کنند اگر میدانستند چقدر مهربانی...! پ.ن:ببخشید دیگه موبایلم بیشتر از این کیفیت در توانش نبود! پ.ن2:به دیزی علاقه مند شدم! پ.ن3:هر...
-
دوستت دارم...برای همیشه!
یکشنبه 6 مردادماه سال 1392 08:00
صدام کن فقط یک بار دیگه صدام کن بزار یه بار دیگه،فقط یه بار دیگه احساس کنم اسمم زیباست چرا انقدر خوبی؟ چرا باعث شدی فکر کنم همه مثل خودتن؟ چرا وقتی ناراحتم آرومم میکنی؟ چرا وقتی هیچکس رو ندارم،تو هستی؟ چرا وقتی مفتضحانه شکست میخورم،پشتمی؟ مامان!لوسم کردی! دیگه وقتی شبا شب بخیر تورو نشنوم،خوابم نمیبره. دیگه وقتی حالم...
-
من آمده ام که مجازات کنم...!!
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1392 02:34
خدایا خسته ام. خسته ام از این همه ناراحتی هایی که به خاطر دیگری میکشم. خسته ام از همه ی قرص های مسکنی که به بدن ضعیفم وارد کرده ام. خدایا تو مرا به کدامین گناه نکرده مجازات میکنی؟ خدایا سردرد هایم امانم را بریده. یا این سردرد های مزخرف را تمام کن یا زندگیم را. من به تنها بودن راضی بودم اگر فقط میگفتی: ارزشش را...
-
تابستانی مفرح و شاد!!
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 00:43
مدیرمون:تو تابستون روزی 4 ساعت باید درس بخونید. من: مدیرمون:باید تو هفته 4 روز بیاید مدرسه. من: مدیرمون:باید تست ریاضی،فیزیک،ادبیات و عربی بزنید. من: مدیرمون:هر هفته امتحان میگیریم. من: پ.ن: ممنون از وزیر آموزش و پرورش که انقدر به فکر دانش آموزان است و تابستانی مفرح و شاد برای آنها فراهم کرده است!! امید است با عنایت...
-
دیگر بریدم...
یکشنبه 16 تیرماه سال 1392 02:55
خدایا کلاس درست خیلی طولانی شد! میشود یک آنتراکت کوچک بدهی؟!؟
-
درخت گردو
جمعه 14 تیرماه سال 1392 23:47
دلتنگتم بیشتر از همیشه ای کاش بودی ای کاش همیشه بودی ای کاش هیچوقت وابسته ات نمیشدم...
-
اشتباه نکن...!
جمعه 14 تیرماه سال 1392 23:26
نه اشتباه نکن...! کمانی که پشت من ایجاد شده قوز نیست. فقط تمام مشکلاتی بود که دیگر قادر به حملشان نیستم!
-
...
پنجشنبه 30 خردادماه سال 1392 11:35
خدایا من ایوب نیستم. طاقتم که تمام شود همه چیز را فراموش میکنم...!!
-
تنهایی
سهشنبه 28 خردادماه سال 1392 15:13
چقدر سخته تمام آرزوهایی که در یه هفته با کلی ذوق برای خودت گلچین کردی، تمام فکر هایی که در تمام لحظات،دقیقه ها،ساعت ها،و حتی کلاس ها مغزت رو فرا میگرفت تمام اشخاصی که با یادشون شب ها خوابت میبرد، همه و همه در عرض یک دقیقه از بین برن. و تو فکر کنی که چقدر تنهایی... و فکر کنی که دیگر خانواده ای کنارت نیست که به وجود...
-
BIRTHDAY...
سهشنبه 28 خردادماه سال 1392 00:29
در روز تولدت از تو میخواهم که هیچوقت تغییر نکنی. همیشه یگانه باقی بمان. تولدت مبارک زیباترین هدیه ی خداوند! p.s: I miss our conversations at that park picnic table That sat in the middle of our grandmas apartments I miss the way you smile, the way you say my name God knows that without you, I'll never be the same How...
-
school
یکشنبه 19 خردادماه سال 1392 01:28
امروز وقتی برای آخرین بار به عنوان یه اول دبیرستانی به مدرسه ام نگاه کردم،احساس کردم... احساس کردم دیگه نمیخوام یه بار دیگه هم ببینمش!! داشتم به سمت سرویسم میرفتم که شنیدم یکی صدام میزنه. برگشتم دیدم ناظممونه: تارا،برو خانوم مقامی(مدیرمون)با بچه های اول کار داره. با بدبختی،دوباره راهی مدرسه شدم و وقتی وارد شدم همه ی...
-
زیباترین دوران زندگیم
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1392 23:55
بعضی وقتا تو زندگی یه چیزایی میبینی که دلت میخواد از ته دل بخندی. یه اتفایی می افته که دوست داری با تمام وجود گریه کنی. امروز تو شلوغ پلوغی اسباب کشی وسایلی پیدا کردم که یه حس عجیبی بهم دادند. امروز...امروز برای اولین بار دلم خواست دوباره کودک شوم! انشا سال دوم ابتدایی: اولین کتاب زبانم: لباسی که احتمالا آخر و عاقبتش...
-
شروع...
شنبه 4 خردادماه سال 1392 22:53
شروع ها،زیباترین لحظات زندگی اند. مثل تولد،شروع زندگی. دوستی،شروع یگانگی و مرگ،شروع عبور از ماوراء. شروع این وبلاگ برای من،ثمره ی هم حسی با یگانه دوست دوران کودکی ام است. این اولین نوشته ام را به او تقدیم میکنم به خاطر همه مهربانی هایش...