ایخدا از دست شوما دوتا خواهر... نه ببخشین دوست مثلاً
من الان نمی دونم بخندم؟!
گریه کنم؟!
این پست غم انگیزناک وار بود اما کامنتا
تارا میای برادرزاده ام رو ببینی؟ (چرا اینجور زل زدی به مانیتور؟ بیا وبم خُب)
والا این دقیقا زندگیه منه وقتی خعععلی ناراحتم و زنگ میزنم به انان تا حدود سه ساعت بعد از زنگ لبخند رو لبامه! یدونه خواهر که بیشتر نداریم! حتما.
نه مثل اینکه تو نمی خوای دست از نوشتن این پستای غم انگیزوارناک برداری...
باید یه فکری واست بکنم
دیگر خورشید هم نمی تواند کاری بکند برای تاریکی دلم!!
حالا ایوب کی هست؟
یه چیزی تو مایه های مصطفی زمانیه!!
ئه؟
حالا کجاست این ایوب جان؟
اولا آقا ایوب!
دوما در گذشته های دور تشریف داشتن و حالا دیگه از دسترس خارجن!
ایخدا از دست شوما دوتا خواهر... نه ببخشین دوست مثلاً
من الان نمی دونم بخندم؟!
گریه کنم؟!
این پست غم انگیزناک وار بود اما کامنتا
تارا میای برادرزاده ام رو ببینی؟ (چرا اینجور زل زدی به مانیتور؟ بیا وبم خُب)
والا این دقیقا زندگیه منه وقتی خعععلی ناراحتم و زنگ میزنم به انان تا حدود سه ساعت بعد از زنگ لبخند رو لبامه!
یدونه خواهر که بیشتر نداریم!
حتما.
تارا من از دست خودم چیکار کنم؟
می خوام فرار کنم و برم یه جایی که دیگه خودم رو نبینم...به نظرت راه چاره ای هست؟
انان اتفاقا منم میخوام از دست تو فرار کنم و برم یه جای دور میای با هم همراه شیم؟!
برادرزاده ی با نمکی دارید مریم خانم.
احتمالا باید خیلی دوسش داشته باشید...من شنیدم عمه ها حیلی بچه ی برادرشون رو دوست دارن
بعللله درست شنیدی فقط به غیر از عمه ی ما!
الان که فکر می کنم می بینم بهتره کلا خودمو عوض کنم///
نظر تو چیه تارا؟
نننننننننننععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععع.
من فقط انان کوشولوی خودمو دوست میدارم.
وب زدمــ
آیلا صدام کــن لطفــا
باشه عزیزم.:*