یک پست "خز"!


چند وقتی است خسته شدم.

از طرز فکر "باکلاس"دیگران.

از لباس پوشیدن های"آمریکایی"اطرافیان.

از مدل خندیدن های"آنجلینا جولی" دوستان.

از شما چه پنهان چند وقتی است هوس "خز بودن" به من دست داده...!

مدرسه2



زنگ اول:ریاضی

_خب داشتم میگفتم که شما چون رشتتون ریاضیه باید...

تارا؟داری چی کار میکنی؟چرا هی اون خط کشو توی دستت تکون میدی؟گوش کن دیگه.

_ببخشید.

_خب کجا بودم؟آها اونجا بودم که...

ای وای الان میام اون خط کشو از وسط نصف میکنما!

بده به من خط کشو.

_نـــــــه!باور کنید با خط کش کاری ندارم با پشتش کار دارم.

_فرقـی نـــ...وایسا ببینم با پشتش؟

_اوووم...آره...آخه...میدونید...چیزه...

_حرف بزن دیگه.

_اَه خانوم هرچی میگردم ضرب شش در نه رو پشت این خط کش پیدا نمیکنم!

زنگ دوم:شیمی

_خب بچه ها اربیتال ها...

تــــــــــارا چرا انقدر حرف میزنی؟میدونی که تمرکزمو از دست میدم.

_ببخشید.

_دفعه ی آخرته ها.بچه این چیزایی که مینویسم رو شما هم بنویسید.

...

باز این وز وز مزخرف میاد.تارا بزار شروع کنم به درس دادن بعد شروع به حرف زدن کن.

همین الان بلند شو و بگو چی داشتی میگفتی.

_من؟هیچی؟

_بــــــــــــــــــگــــــــــــــــــــــــــــــــو.

_من داشتم از کیمیا میپرسیدم که به نظرش شما دماغتونو عمل کردید یا نه!

صدای من چند دقیقه بعد در راهرو مدرسه:

من یه پرنده ام....آرزو دارم!!

زنگ سوم:فیزیک

_یعنی چی که بردار بلد نیستی؟مگه تابستون مدرسه نیومدی؟

_چرا اما...

_ایشالا که نماد علمی بلدی؟واسه پنجم دبستانه.اینو حل کن.

_خب...اِ...اینجا باید بشه...اِ...

_چطوره یه ضرب بدم حل کنی شایدم تقسیم.هشت نه تا؟

_ اِ اینو میگما!یه لحظه...هفل هشتا پلنگه شیش تا.هشت ضربدر هشت میشه....

_بـــــــــــــس کن!سی رو که بلدی منهای بیست و پنج کنی؟

_هه هه هه آره خانوم.یه لحظه بیست و پنج،بیست و شش،بیست و هفت،بیست و هشت،بیست و نه،سی.میشه شش تا.

اِ خانوم کجا رفتین؟!

زنگ آخر:ورزش

_یعنی تو هیچ ورزشی بلد نیستی؟والیبال؟هندبال؟بسکتبال؟فوتبال؟ایروبیک؟

_نه متاسفانه.

_لی لی چی؟لی لی بلدی؟پاشو برو از حیاط بیرون تو رو میبینم حالم از خودم به هم میخوره.

خب بچه ها شروع کنید دو به دو روبه روی هم وایسید تا...

اِ تو که باز اومدی؟

_هیچی خانوم اومدم بپرسم استپ هوایی جز ورزشا حساب نمیشه؟من اونو خیلی خوب بلدما!


پ.ن:مدرسه را دوست دارم با همه ی دردسرهایش!!

پ.ن:اسپیکرهایتان را روشن کنید لفطا!



نا امید



من میترسم 
از فردایی که هیچ امیدی به آن ندارم...

گل مریم



به عقب که برمیگردم،حسودی ام میشود.به خودم،به خود قدیمی ام.

به گذشته حسودی ام میشود.

به زمانی که جواب محبت،محبت بود.

به زمانی که دنیای کوچک من شیرین تر بود.

زمانی که من و تو پشت نیمکت سوم سمت راست کلاس با هم بودیم.

زمانی که کمکم میکردی تا تنها نباشم.

و بودی تا من هم به بودن خودم افتخار کنم.


امروز اما همه چیز تغییر کرده،من عوض شدم،تو بزرگتر شدی و دنیای اطراف بیرحم تر شده.

من سعی کردم بد باشم.بد باشم تا بدی اطرافیانم را احساس نکنم.اما زمانی که تورا میبینم ناخودآگاه قلبم شروع به تپیدن میکند و تمام احساساتی را که کنار زده بودم به یکباره به قلبم هجوم می آورند و من قدرت تکلم کردن را از دست میدهم.


زمانی که صدای گوشی موبایلم را می آید خوشحال میشوم که هنوز کسی را دارم که حال مرا بپرسد و مرا به قرار های دوستانه اش دعوت کند.


آرامش حضورت را با هیچ چیز عوض نمیکنم.

بمان...بمان که بودن من با حضور تو زیباتر میشود.


پ.ن:تقدیم به یار قدیمی ام که همیشه هست!



p.s:I thought that I could hide away

But the lonely walls kept closing in
I only came back to say
Life ain't nothin' without a friend

We're standing face to face
A different time, a different place
From the move, been together so long
It's for you I sing this song

If we're standing face to face
A different time, a different place
From the move, been together so long
It's for you I sing this song

Steve Perry - Friends Of Mine


pretending it's OK



_دوسِت دارم.

_میدونم.

_شبا قبل از خواب همیشه به تو فکر میکنم.

_میدونم.

_کل سال به امروز فکر میکنم که بهترین روز رو واست بسازم.

_میدونم.

_نمیدونی.اگه میدونستی انقدر سرد نبودی.

_من سرد نیستم.

_هستی.چی شده؟با من حرف بزن.

_میدونی؟خستم.خیلی هم خسته ام.آرزومه که خودم بشم اما نمیشه.هرچه قدر بیشتر سعی میکنم بیشتر از خودم دور میشم.

وقتی که سعی میکنم با دید روشن اطرافمو ببینم دنیا تاریک تر میشه.

هرچه قدر عینکمو بیشتر تمیز میکنم دنیا کثیف تر میشه.

هرچه قدر آدمای دوروبرمو ارزش بندی میکنم آدما واسم بی ارزش تر میشن.

من میترسم.از دنیایی که هر روز داره واسم بزرگتر و بزرگتر میشه و من در مقابلش کوچکترو کوچکتر.

هر سال این موقع به خدا التماس میکنم که دنیا رو بیشتر از این به من نشناسونه.اما من هر سال بیشتر از پارسال با اطرافم آشنا میشم.

آدمایی که همیشه هستن تا باهاشون حرف بزنی.

آدمایی که هستن اما بهشون اعتماد نداری.

آدمایی که هستن اما بهتره نباشن.

آدمایی که میرن .

آدمایی که میمونن.تا آخرش.تا لااقل جواب محبتاتو بدن.

آدمایی که دوسشون داری.

آدمایی که دوسشون نداری.

آدمایی که همیشه پیششونی تا تنها نباشن اما زمانی که تو تنها میشی ناپدید میشن.

آدمایی که...

میبینی؟من امسال اینا رو یاد گرفتم و دوباره مثل هرسال از خدا میخوام که دیگه بیشتر از این دنیا رو به من نشناسونه.

اما دوباره تا سال بعد...

_اما تو میدونی که من هستم.واسه چی ناراحتی؟

_واسه این که من...من دیگه مثل قدیم نیستم!

_اما من دوسِت دارم.همه جوره.

_میدونم!


پ.ن:گاهی وقتا خیلی سخته که آدم تظاهر کنه همه چی خوبه.

گاهی وقتا خیلی سخته آدم لبخند بزنه.

گاهی وقتا زندگی کردن هم سخت میشه.

پ.ن2:میدونم احمقانه است آدم تولدشو به خودش تبریک بگه اما من با بقیه فرق دارم!

تولدت مبارک زیباترین ستاره ی هستی!!!

p.s:nothing here

no one talking

knowing it's too late

but sometimes it can get so hard pretending it's OK


nothing here

no one talking

nothing's gonna change

but sometimes it can get so hard pretending it's OK


little mix_pretend it's OK